کاملترین افسانه کریتوس خدای جنگ یونان
 
(...)
JİYANEM KÜRDİSTAN
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 15:5 ::  نويسنده : alejandro calvo       

بخش اول*** فلسفه وتاریخچه یونان؟

 

نکته: این قسمت از مقاله ، صرفا برای اشنایی شما عزیزان با تاریخچه خدایان یونان و ایجاد یک پیش زمینه برای وارد شدن به دنیا یونان و بازی خدای جنگ است*

 

اکثر ما تا کنون داستانهای هرچند کوچک و گذرا از افسانه ها ، خدایان، الهه ها و........عصر باستان را شنیده ایم و کم و بیش اطلاعاتی در این زمینه داریم ، همانطور که میدانید منبع و سرزمین اصلی افسانه ها و خدایان ، یونان محسوب می شود و در واقع یونان امروزی معروف به سرزمین خدایان است. اکنون با من همراه باشید تا با هم به دل و تاریخچه این خدایان برویم.
در افسانه های یونانی امده است که در ابتدا و اولین فرمانروا کائوس بوده است که گایا را متولد کرده ( از کائوس فرزندان بسیار زیادی متولد شده اند که اگر قرار به معرفی همه ی انها و فررزندانشان باشد صدها صفحه در ارائه مطلب نا توان است و گایا صرفا به این علت که در بازی نقش دارد انتخاب شده است ) است که مادر زمین بوده است . سپس گایا اورانوس را متولد می کند و وی را به عنوان همسر انتخاب می کند . انها صاحب 12 فرزند ( 6 پسر و 6 دختر ) و در واقع نسل تایتانها ( 3 قول یک چشم و 3 قول صد دست که اولین نسل خدایان بودند ) و سیکلوپ ها را به وجود می اوردند . پس از اینکه انها بزرگ می شوند اورانوس از ترس از دست دادن قدرت و توطئه ، فرزندانش را در تارتاروس ( یکی از فرزندان خائوس که دنیای زیرین یا جهنم است ) زندانی می کند تا هرگز فکر قدرت طلبی و جای نشینی به سرشان نزند ، اما پس از مدتی گایا انها را ازاد می کند و سلاحی بزرگ درست کرده (یک داس بزرگ اهنی ) و به انها پیشنهاد می دهد تا توسط این سلاح انتقام را از پدرشان اورانوس بگیرند ، از بین انها ، تنها کرونوس که کوچکترین فرزند بود ، این پیشنهاد را قبول می کند و قدرت را از اورانوس می گیرد. اما پس از اینکه کرونوس این کار را انجام داد دقیقا راه اورانوس را در پیش گرفت و دیگر فرزندان را مجددا زندانی کرد و با خواهر خود رئا ازدواج کرد . او پس از اینکه خود را فرمانروا اعلام کرد رئا را نیز ملکه و خدای علم برگزید . همان زمان اورانوس و گایا پیش بینی می کردند که کرونوس هم توسط یکی از فرزندانش از بین خواهد رفت.
کرونوس و رئا صاحب 6 فرزند به نام های هستیا ، دمتر ، پوزئیدون ، هرا ، هادس و زئوس می شوند . کرونوس که از پیش بینی گایا و اورانوس با خبر شده بود تمامی فرزندان خود را در همان بدو تولد می بلعید تا مبادا یکی از انها پیش بینی گایا را به حقیقت تبدیل کند. اما سرانجام به هنگام متولد شدن زئوس ، رئا از گایا در خواست کمک می کند تا زئوس را نجات دهند به همین منظور تکه سنگی را در قنداق پیچیده و به جای زئوس به کرونوس می دهند و بدین ترتیب رئا ، زئوس را به جزیره کریت برده و او را در انجا تبدیل به مردی قدرتمند و ورزیده می کند.
پس از اینکه زئوس بزرگ می شود به مبارزه با کرونوس می پردازد و با خوراندن داروئی تهوع اور برادران و خواهرانش را که قبلا بلعیده شده بودند را ازاد می کند و از همین جا جنگ 10 ساله ی بین برادران و خواهران زئوس با کرونوس و دیگر نوادگان (تایتان ها) او اغاز می شود ، اما زئوس سرانجام پس از 10 سال موفق می شود که کرونوس را شکست دهد و او را برای همیشه در تارتاروس زندانی کند و حکومت را بر دست بگیرد ، پس از پیروزی زئوس او طبق قرعه فرمانروایی عالم را بین خود و برادرانش تقسیم کرد که بر این اساس اسمانها به زئوس رسید ، دریاها نصیب پوزئیدون شد و بدترین قرعه یعنی دنیای زیرین هم به هادس رسید.
زئوس پس از اینکه فرمانروایی ها را تقسیم کرد کوه المپ را مرکز فرماندهی خویش قرار داد که خود و تمامی خدایان دیگر در انجا سکنی گزینند که بعد ها به المپ نشینان معروف شدند . المپ محل سکونت 12 خدای اصلی بود (به جز هادس که در دنیای زیرین بود) که به انها 12 ایزد المپ نشین می گفتند همچنین همه ی انها از فرزندان یا نزدیکان زئوس بودند و زئوس هم به عنوان خدای خدایان بر 12

خدای دیگر حکومت میکرد*

 

 

 

در بازی GOD OF WAR داستان بدین صورت است که زئوس نه تنها اورانوس را شکست می دهد بلکه قصد از بین بردن تمامی تایتان ها را در ذهن می پروارند اما از انجایی که گایا هم خود به نوعی یک تایتان محسوب می شود از این پس در مسیر مقابل زئوس قرار می گیرد تا به مقابله با او بپردازد.
اما نکته ی قابل توجه و اساسی داستان در این است که اورانوس توسط کرونوس فرزندش از قدرت برداشته شد و کرونوس هم توسط زئوس که فرزندش بود به همین سرنوشت دچار شد اما کدام یک از فرزندان زئوس قادر خواهد بود تا او را که تاج و تختی به مراتب قدرتمند تر از اجدادش دارد را از عرش المپ به پایین بکشاند؟؟
این بود مروری بسیار بسیار کوتاه از تاریخچه خدایان اصلی یونان اکنون اجازه دهید از هدف اصلی خودمان یعنی بازی GOD دور نشویم و در ادامه مقاله ، بازی را بهتر بشناسیم

کریتوس فراتر از یک انسان ضعیفتر از یک خدا

کریتوس در یک دهکده کوچک به نام اسپارتا به دنیا امد و زندگی خود را از انجا اغاز کرد ، او به همراه مادر خود که شاند (shunned) نام داشت و برادر خود در این دهکده زندگی می کرد اما همیشه وجود این سوال در ذهنش که پدرش کیست و کجاست او را ازار می داد ، همچنین مردم دهکده هم به همین علت او و خانواده اش را مورد توهین و اذیت قرار می دادند و همین موضوع باعث بروز یک حس انتقام جویی و کینه توزی همیشگی از ابتدای کودکی کریتوس شده بود . کریتوس تصمیم گرفت تا با انجام تمرینات سخت و به کمک فیزیک و قدرت بدنی ذاتی که در وجودش نهفته بود به ارتش بپیوندد . او خیلی زود بزرگ شد و خود را از دیگر جوانان دهکده متمایز ساخت زیرا دارای بدنی ورزیده و تکنیک های رزمی منحصر به فردی بود اما بر عکس او برادرش فردی ضعیف و مریض بود و به همین علت به همراه مادرش به کوهستانهای اسپارتا فرستاده شد تا باقی عمر کوتاه خود را در ا نجا سپری کند.
کریتوس با اینکه دل خوشی از مردمان اسپارتا نداشت ولی به علت حس قدرت طلبی شخصی و خاطرات تلخ کودکی خویش، فرماندهی سپاهی 50 نفره را بر عهده گرفت و تمایلات سلطه طلبی خود را پشت افتخار افرینی برای اسپارتا پنهان کرد.
سپس کریتوس ازدواج کرد و صاحب یک فرزند دختر به نام calliope شد . همسر کریتوس تنها فردی بود که جرعت مخالفت با کارهای کریتوس را داشت و همیشه سعی می کرد تا کریتوس را از جنگیدن منصرف کند اما کریتوس تمامی این جنگ ها را به عنوان کسب افتخار برای اسپارتا توجیح می کرد در حالی که همسر او به روحیه قدرت طلبی کریتوس پی برده بود و همیشه به او یاداور می شد که تو این جنگ ها را برای خودت انجام می دهی نه افتخار اسپارتا.
سپاه اسپارتا با اینکه تنها از 50 نفر تشکیل شده بود اما با رهبری کریتوس فرمانده جوان ، قدرتمند و جویای نام خود روز به روز فتوحات بیشتری به دست می اورد ، نظم و تاکتیک خارق العاده اسپارتانها برای شکست هر لشگری کافی بود ، تاکتیک های رزمی کریتوس بسیار وحشیانه اما کارامد بود . پس از مدت کوتاهی نام اسپارتانها زبان زد همه شد و مردان و جوانان از همه جای یونان به سپاه کریتوس می پیوستند . اکنون دیگر هدف کریتوس چیزی فراتر از فتوحات برای اسپارتا بود ، او دیگر برای یونان می جنگید . کم کم همه باورشان شده بود که کریتوس چیزی فراتر از یک انسان است و هرگز شکست نخواهد خورد تا اینکه جنگ میان بربریان شرقی (قومی وحشی و صحرا نشین در شرق ) و سپاه کریتوس اغاز شد ، تعدا انها هزاران برابر اسپارتانها بود و حتی نظم و تاکتیک انها هم نمی توانست برتری انها نسبت به بربری ها محسوب شود به طوری که هر اسپارتان باید حداقل با 15 بربری می جنگید . افراد کریتوس به سرعت قتل عام شدند و از بین رفتند و تنها کریتوس ماند و هزاران سرباز بربری . کریتوس تا جایی که میتوانست بربریان را از بین برد به حدی که روی کوهی از اجساد دشمنان قرار گرفت اما در نهایت شکست خورد و به نزد فرمانده بربریان برده شد تا سرش را از تنش جدا کنند ، کریتوس که خود را شکست خورده و ناتوان می دید و لحظاتی بیشتر از عمرش باقی نمانده بود چاره ای نداشت جز اینکه از خدای جنگ ، اریس درخواست کمک کند . درست در لحظه ای که فرمانده بربریان می رفت که سر کریتوس را از بدنش جدا کند ،کریتوس اریس را صدا میزند و می گوید : اریس دشمنان مرا ازبین ببر تا زندگی من متعلق به تو شود . اریس که مدت ها به دنبال یک وسیله برای رسیدن به اهدافش بود اکنون ان را پیدا کرده بود و او کسی نبود جز کریتوس ، ناگهان اسمان گسسته شد و خدای جنگ از کوه المپوس ظهور کرد و Blades of Chaos (شمشیر های اشوب ) که درپست ترین نقاط جهنم ساخته شده بودند و متصل به دو زنجیر بلند بودند توسط دو هارپی (پرنده های انسان نما که جنسیت مونث دارند) به دستان کریتوس داغ کرد تا نشانه ای باشد از بندگی کریتوس برای اریس ، کریتوس هم توسط این دو شمشیر سر از تن فرمانده بربریان جدا کرد و اریس هم توسط قدرت خدایی خود باقی دشمنان کریتوس را از بین برد.
اریس مبتنی بر خدای جنگ بودنش مدت ها بود که قصد افروختن اتش جنگ در تمامی شهرهای یونان را داشت اما با توجه به قوانینی که زئوس وضع کرده بود نمی توانست مستقیم وارد عمل شود و باید از یک واسطه برای پیشبرد اهدافش استفاده می کرد و بهترین کسی که می توانست برای اریس این نقش را ایفا کند کریتوس بود.

اکنون کریتوس متعلق به خود نبود و فقط و فقط باید از دستورات اریس پیروی می کرد. کریتوس قبل از اینکه برده ی اریس شود هم از قدرت بسیار بالایی برخوردار و تقریبا شکست ناپذیر بود اما اکنون با کسب توانایی هایی جدیدی که اریس به او اعطا کرده بود و همچنین با داشتن شمشیرهای اشوب عملا هیچ انسانی تاب و توان مقابله و روبرویی با او را نداشت . کریتوس شهرها و روستاهای مختلف را یکی پس از دیگری می پیمود و تقدیم به اریس میکرد ، قلب کریتوس به حدی سیاه شده بود که به هیچ جنبنده ای بر سر راه خود رحم نمی کرد ، کودکان ، زنان ، سالمندان همه و همه در دیدگان کریتوس دشمن محسوب می شدند و باید در مسیر اهداف لرد اریس از بین میرفتند . پس از کشت وکشتار بسیار زیاد و فتح شهر های مختلف بالاخره نوبت به یکی از دهکده های هم پیمان با اتنا رسید . اما این بار اتفاقی در انتظار کریتوس بود که او هرگز فکرش را نمی کرد . کریتوس قبل از وارد شدن به دهکده به تمامی افرادش دستور داد تا دهکده را به اتش بکشند و به هیچ کس رحم نکنند ، سپس خود او هم به سراغ معبد رفت روستا رفت اما قبل از وارد شدن پیرزنی مرموز که پیشگوی دهکده بود است (احتمالا گایا بوده است) کریتوس را از ورود به معبد منع کرد و به او هشدار داد که در صورت ورودش به معبد نفرینی همیشگی در انتظارش خواهد بود . اما کریتوس به حرف های پیرزن اعتنا نکرد ، او را کنار زد و وارد معبد شد ، چشمانش را بست و هرکسی را که در معبد بود قتل عام کرد اما نفرینی که پیرزن از ان یاد کرده بود اتفاق افتاد و چهره ی اخرین قربانیان کریتوس برای همیشه بر ذهنش هک شدند .

بله کریتوس با دست خود همسر و فرزند خود را به قتل رسانده بود . او به محض اینکه این کار وحشیانه را انجام داد به خود امد و چیزی جز جسم بی جان همسر و فرزند خود را مشاهده نکرد . اصلا قرار نبود انها در دهکده باشند ،کریتوس انها را به اسپارتا برده بود و از حضور انها در انجا مطمئن بود . اما چه کسی انها را به این دهکده اورده بود ؟ چه قصدی از این کار داشت ؟ در همان لحظه کریتوس به ماهیت پست اریس پی برد و تازه فهمید که به یک هیولا تبدیل شده است و ارزو میکرد که ای کاش توسط فرمانده بربریان از بین می رفت و برده اریس نمی شد تا او را به اهداف شومش برساند . در همین هنگام اریس در اتش معبد ظاهر شد تا دلیل این کار خود را برای کریتوس توضیح دهد ، اما دلیلی وجود داشت تا کریتوس خود را برای کشتن خانواده اش راضی کند؟ دلیل اریس از این کار این بود که کریتوس هیچ دلبستگی عاطفی به کسی نداشته باشد و فقط به اریس فکر کند ، اما هرگز فکرش را نمی کرد که با این کار اتش یک کینه ی ابدی را دل کریتوس روشن می سازد . کریتوس قسم خورد که انتقام خود را از اریس بگیرد و دیگر به او خدمت نکند . پس از اینکه او از معبد خارج شد ، اتش اجساد خانواده او را سوزاند و خاکستر انها با نفرین پیشگو بر تن کریتوس نشست و بدن او را مانند روح سفید کرد تا نشانه ای از عمل زشتش باشد تا هرکس که او را میبیند به کاری که کرده است پی ببرد. از ان شب به بعد کریتوس به روح اسپارتا تبدیل شد .
اکنون کریتوس مانده بود و خاطرات و کابوس های تلخ گذشته که حتی یک لحظه هم او را رها نمیکردند ، مدام صحنه ی به قتل رساندن تمام قربانیانش به خصوص دو قربانی اخرش که همسر و فرزندش بودند در ذهنش تداعی می شدند و او را ازار میدادند. کریتوس برای رهایی از این کابوس ها هر کاری که میتوانست انجام داد ، وی 10 سال(طی این ده سال اتفاقات بازی god of war : chain of Olympus به وقوع می پیوندد) تمام در دریای اژه به دریا نوردی پرداخت و در این مدت خدمت های بسیار ارزشمندی به خدایان انجام داد از جمله نجات شهر Attica از حمله ی اقوام پارسی و نجات هلیوس و بازگرداندن او به اسمان . کریتوس تمامی این خدمات را تنها به یک دلیل انجام می داد و ان هم این بود که او همواره منتظر گشوده شدن روزنه ای از جانب خدایان برای از بین رفتن خاطرات گذشته خود بود .
از طرفی اریس هم که دیگر بهترین وسیله برای رسیدن به اهدافش را از دست داده بود ، مجبور شد خود پای به میدان جنگ بگذارد و علنا مخالفت خود را با زئوس و دیگر خدایان اعلام کند ، اریس شهرهای یونان را یکی پس از دیگری به خاک و خون میکشید و فتح میکرد ، تا اینکه نوبت به شهر اتن ( شهر اتنا ) رسید . شهری که مهمترین شهر یونان محسوب میشد و به مهد تمدن یونان معروف بود و اتنا معتقد بود با از بین رفتن این شهر اینده ی تمام یونان از بین خواهد رفت و علم و دانش نابود خواهد شد .
اریس خدای جنگ بود و طبق قوانین ، خدایان نمیتوانستند با یکدیگر مبارزه کنند ، پس با خیال راحت مشغول به اتش کشیدن اتن شد ، خدایان که نمیتوانستند شاهد ویرانی این شهر باشند تصمیمی دیگر اتخاذ کردند تا یک انسان فانی را برای مقابله با کارهای اریس مامور کنند و این جسارت و قدرت در هیچ انسانی وجود نداشت به جز کریتوس که سال ها در دریاها سرگردان بود و پی راهی برای از بین بردن کابوس هایش میگشت .
اتنا به نمایندگی از دیگر خدایان سراغ کریتوس امد و به او پیشنهاد داد در قبال از بین بردن اریس و نجات اتن او می تواند امیدوار باشد تا از شر کابوس هایش خلاص شود . کریتوس که مترصد به دست اوردن همچین موقعیتی بود با کمال میل پیشنهاد اتنا را پذیرفت زیرا با پذیرفتن ان قادر به زدن دو نشان با یک تیر بود ، از یک سو میتوانست انتقام قسم خورده ی خود را از اریس بگیرد و از طرف دیگر از شر کابوس هایش راحت می شد .
اتنا به کریتوس گفت اولین قدم برای رسیدن به هدفش پیدا کردن اوراکل (پیشگو) است تا بتواند دروازه ورودی صحرای ارواح سرگردان را برای کریتوس بگشاید .
کریتوس برای پیدا کردن اوراکل رهسپار اتن میشود (البته در این راه خدایان هم قدرت هایی را به کریتوس اعطا میکنند مانند پوزئیدون که قدرت رعدو برق را به او می بخشد ) و پس از درگیری ها و مبارزات بسیار فراوان و نفس گیر به معبد اوراکل میرسد اما مقابل در ورودی معبد با پیر مردی مرموز مواجه می شود ( احتمالا زئوس بوده است ) که در حال حفر یک قبر می باشد ، کریتوس از او می پرسد در این ولشوی جنگ برای چه در حال حفر یک قبر هستی ؟؟؟ اما جوابی میشوند که هیچگاه فکرش نمیکرد !! پیرمرد با او پاسخ میدهد این قبر برای تو خواهد بود و در اینده به این قبر نیاز پیدا خواهی کرد ، درست است که تکنیک های رزمی تو بسیار منحصر به فرد است و از قدرت بالایی برخورداری اما هیچگاه بدون کمک خدایان موفق به از بین بردن یک خدا نخواهی شد !! کریتوس در عین شگفت زدگی و تعجب فراوان به صحبت هایش با پیرمرد پایان می بخشد و وارد معبد می شود تا اوراکل را بیابد اما به محض اینکه وارد معبد می شود دو هارپی اوراکل را می دزدند و با خود میبرند ، اما اوراکل در اخرین لحظات فریاد زنان به کریتوس می گوید برای رسدین به هدفش حتما باید وی را پیدا کنید و نجات دهد . کریتوس مجددا به جستجوی خود برای یافتن اوراکل ادامه میدهد و باز هم پس از نبردهای فراوان او را یافته و نجات می دهد ، پس از اینکه کریتوس موفق به نجات اوراکل می شود ، او دست خود را بر روی صورت کریتوس قرار می دهد و بلافاصله پس از لمس صورت کریتوس تمامی کارهای وحشیانه و بی رحمانه او را مشاهده می نماید و سپس از کریتوس می پرسد چرا خدایان باید تو را با همچین اعمال زشتی برای نجات اتن مامور می کردند ؟؟ اما کریتوس به سردی با او برخورد می کند و از او می خواهد در صحرای ارواح سرگردان را برایش بگشاید .
پس از اینکه دروازه برای کریتوس گشوده می شود اتنا برای راهنمایی کریتوس ظاهر می شود و به او میگوید ، برای باز کردن دری دیگر باید سه سایرن ( از سربازان خدایان که نوعی حوری هستند ) را پیدا کرده و انها را از بین ببرد و سپس در شیپوری مخصوص دمیده تا راه باز شود و کرونوس را که معبد پاندورا بر پشت وی قرار داشت صدا بزند . اما پیدا کردن سایرن ها به همین سادگی نبود زیرا تمامی جو صحرا پوشیده از شن بود و کریتوس به زحمت می توانست یک متر جلوتر را ببیند اما راهی برای پیدا کردن سایرن ها وجود داشت ان هم گوش کردن به اواز انها و تشخیص مکان انها با توجه به صدایشان بود . هر سایرن ،خود دارای نگهبانانی بود که از او مراقبت می کردند و این امر سختی کار را برای کریتوس دو چندان می کرد ، سرانجام کریتوس با زحمت فراوان سایرن ها را پید کرده و از بین میبرد و از قرار گرفتن مجموع روح این سایرن ها در درون دروازه ، ورودی رسیدن به شیپور باز می شود . کریتوس پس از رسیدن به شیپور در ان می دمد و کرونوس را پیدا می کند ، معبد پاندورا بر پشت کرونوس قرار داشت زیرا زئوس او را در این صحرا زندانی کرده بود تا زمانی که شن ها ، گوشت از استخوان وی جدا سازند ، کریتوس به مدت 3 شبانه روز از کرونوس بالا رفت تا به معبد پاندورا رسید . اما در دروازه ورودی معبد با مردی عجیب روبرو شد که اتشی بزرگ درست کرده بود و هارپی ها اجساد کسانی که قبلا سعی کرده بودند وارد معبد شوند و قدرت جعبه پاندورا را ازاد سازند در درون این اتش می انداختند ، مرد با دیدن کریتوس تعجب کرد و به او هشدار داد که او هم به سرنوشت دیگر کسانی که قصد دستیابی به جعبه را داشتند دچار خواهد شد و این سرنوشت چیزی نبود جز مرگ . اما کریتوس با همه ی کسانی در گذشته موفق به این کار نشده بودند تفاوت داشت زیرا هدف و عزمی که کریتوس برای نابود کردن اریس داشت در وجود هیچ کدام از کسانی که وارد معبد شده بودند نبود .
او بی اعتنا به حرف های مرد وارد معبد شد و به یکی از هارپی ها گفت : ای نوکران بدبخت اریس بروید و به او بگویید کریتوس قسم خورده است تا اریس را از بین ببرد و این کار را خواهد کرد.
کریتوس پس از گذشتن از تله ها ، معماها و و دشمنان بی شمار درون معبد سرانجام موفق شد جعبه پاندورا را بیابد ، کاری تا کنون هیچ انسانی موفق به انجام ان نشده بود جز کریتوس ، اما مایل ها دورتر اریس از رسیدن کریتوس به جعبه مطلع شد و از همان فاصله ستون چوبی شکسته ای که به شکل یک نیزه در امده بود به سمت کریتوس پرتاب کرد ، ستون پس طی مسافتی بسیار طولانی و رد شدن از معماری پیچیده معبد به کریتوس رسید و در یک ان بر سینه کریتوس نشست و او را به دیوار معبد چسباند . بله این بود قدرت خدایی اریس وی در یک لحظه ، با یک حرکت تمامی تلاش های کریتوس را بی ثمر ساخت و او را از بین برد ، کریتوس در حالی که اخرین لحظه های عمر خویش را سپری می کرد با نگاهی ملتمسانه شاهد برده شدن جعبه پاندورا توسط هارپی ها برای اریس بود ، در همین لحظه دست خود را بالا اورد و نفس اخر خود را کشید.

یعنی همه چیز تمام شده است ؟؟؟ یعنی تمام تلاش های کریتوس در یک لحظه تباه شده است؟؟؟ ایا این است عدالت خدایان؟!!!
کریتوس وارد جهان مردگان شد و خود را در حالی که در هوا معلق بود و با سرعت هر چه تمام تر به طرف رودخانه Styx (یا ستوکس به زبان فارسی) جذب می شد یافت . رودخانه ای که هیچ راه گریزی برای قربانیانش باقی نمی گذاشت و قوی ترین مردان را در خود می کشید. اما قبول این امر برای کریتوس که همه چیز را تمام شده ببیند سخت بود. باز هم انگیزه او برای نابودی اریس و خلاصی از دست کابوس هایش به کمکش امد و با زحمت فراوان خود را صخره ای که مردی دیگر تلاش می کرد از ان بالا برود رساند ، از شانس بد مرد خود کریتوس بود که او را کشته بود و به دنیای مردگان فرستاده بود و اکنون دوباره کریتوس باید برای بالا رفتن از صخره او را از بین میبرد که همین کار را هم انجام می دهد و موفق می شود از رفتن با styx بگریزد .
کریتوس پس از، از بین بردن دشمنان اهریمنی به مکانی میرسد که زنجیری از اسمان به پایین امده بود . بی درنگ زنجیر را گرفته و از ان بالا می رود و یکی دیگر از نشانه های پشتیبانی خدایان را دریافت می کند . بله کریتوس بار دیگر با کمک عزم و اراده ی خویش و پشتیبانی خدایان کاری نشدنی را به شدنی تبدیل کرد و به دنیای زندگان برگشت ، زنجیر دقیقا از همان قبری فرستاده شده بود که پیر مرد جلوی معبد اوراکل ان را حفر کرده بود و دوباره پیرمرد را ملاقت کرد ، او به کریتوس گفت تو موفق شده ای و ثابت کردی که نشانی از خدایان داری ، اکنون کریتوس به ان حرف پیرمرد پی برده بود که گفته بود این قبر را برای تو می کنم . و این بود کمک خدایان به کریتوس .
پس از اینکه کریتوس وارد اتن شد اریس شهر را فتح کرده بود و همه جا را به اتش کشیده بود و از اتن چیزی جز خرابه ها باقی نمانده بود اما این پایان کار نبود کریتوس باید رهسپار جنگی بزرگ با اریس می شد و او را شکست می داد ، که در راه با جسد اوراکل مواجح می شود چیزی که نشانه ی خوبی برای کریتوس به حساب نمی امد .

پس از اینکه کریتوس خود را به اریس رساند ، اریس پاندورا را در دست داشت و از دیدن کریتوس متعجب شده بود ، باور اینکه کریتوس از دنیای مردگان برگشته است برای اریس سخت بود ، سپس اریس روی به بارگاه زئوس ، پدرش در بالای کوه المپ کرد و با لحنی تمسخر امیز گفت : این تمام کاری بود که می توانستی انجام دهی پدر ؟؟؟ که یک انسان فانی برا از بین بردن خدای جنگ بفرستی ؟؟ در همین لحظه کریتوس با پرتاب یک صاعقه به طرف جعبه باعث جدایی جعبه از دستان اریس شد و بلافاصله در جعبه را گشود ، اینجا بود که قدرت پاندورا پس از هزارن سال ازاد گشت و کریتوس را هم انداره اریس کرد ، اریس جا خورد و به کریتوس گفت تو هرگز نمی توانی تصور کنی که یک خدای واقعی چگونه است در همین لحظه 6 شمشیر از پشت اریس بیرون زد و او را تبدیل به موجودی عجیب ساخت که کریتوس تصورش را نمی کرد .
جنگی سخت میان اریس و کریتوس در گرفت ، اریس با کمک قدرت خدایی و شش شمشیر می جنگید و کریتوس توسط قدرت های که از دیگر خدایان به او اهدا شده بود و دو شمشیری که خود اریس به او داده بود مبارزه می کرد .
سرانجام کریتوس موفق می شود ضربه ای مهلک به اریس وارد کند و تا حدودی او را از پای در بیاورد ، اما اریس هم به همین سادگی حاضر به تسلیم شدن نبود و به کریتوس گفت بهترین راه برای شکست دادن یک مرد شکست دادن روحش است کاری که خود قصد انجام ان را برای شکست کریتوس داشت ، اریس کریتوس را به عالمی مجازی فرستاد و دوباره صحنه ی قتل همسر و فرزندش را به وسیله موجوداتی شبیه به خود کریتوس بازسازی کرد ، اما کریتوس نمی توانست اجازه دهد بار دیگر این صحنه برایش تداعی و با تمام وجود از همسر و فرزند خود دفاع و جان انها را حفظ نمود . سپس به اریس گفت من موفق شده ام انها را نجات دهم دیگر اجازه نمی دهم صدمه ای به انها وارد شود . اما اریس هدایای خود را به کریتوس که همان blade of chaos بود از دستانش جدا کرد و بار دیگر توسط همان شمشیرها خانواده ی کریتوس را به قتل رساند ، از طرفی اریس موفق شده بود روح کریتوس را شکست دهد و از نگاهی دیگر در واقع با جدا کردن شمشیر های اشوب از دست کریتوس او را از بند اسارت خود رها کرده بود . کریتوس با حالتی نا امید و شکست خورده در دنیای واقعی به مقابل اریس بازگشت و منتظر لحظه ی مرگش بود اما خدایان اخرین کمک خود را او انجام دادند که چیزی نبود جز شمشیر خدایان ، اریس با دیدن همچین کمکی ترسید و دوباره کریتوس را دعوت به همکاری و صلح کرد اما گوش کریتوس به این حرفها بدهکار نبود و دوباره جنگی سخت میان این دو در گرفت که در نهایت کریتوس اریس را شکست داد اما لحظه ی که کریتوس می خواست ضربه نهایی را وارد کند ، اریس رو به او کرد و گفت به یاد بیاور لحظه ای که من جان تو را نجات دادم ، هدف من برای از بین بردن خانواده ات این بود که میخواستم تو را به جنگجویی بزرگ تبدیل کنم و کریتوس در پاسخ گفت : تو موفق شده ای و شمشیر را در سینه ی اریس فرو کرد و او را از بین برد. با مرگ اریس انفجاری عظیم با رنگ زرد رخ داد که خبر مرگ خدای جنگ را به همه برساند.
اما اکنون نوبت کریتوس بود که پس از این همه تلاش و گرفتاری مزد خود را از خدایان دریافت کند ، کریتوس نزد اتنا رفت و گفت : اتنا همانطور که خواسته بودید اریس را از بین بردم و اتن را نجات دادم ، من 10 سال خالصانه به خدایان خدمت کرده ام اکنون کابوس های مرا از بین ببر و مرا راحت کن .
اما اتنا در جواب گفت : کریتوس خدایان برای تمام کارهایی که کرده ای از تو سپاسگذارند اما هیچ مردی ، هیچ خدا و قدرتی قادر نخواهد بود که کارهای زشت و وحشیانه ای را که در گذشته انجام داده ای از ذهن تو پاک سازد تنها کاری که خدایان قادرند برای تو انجام دهند این است که گناهان تو را نادیده بگیرند و تو را ببخشند . این هم حربه ای دیگر بود از خدایان به کریتوس که به هدفشان برسند
زندگی کریتوس با شنیدن این جمله از زبان اتنا دیگر پایان یافته بود زیرا دیگر به هیچ وجه نمی توانست با کابوس هایش زندگی کند ، به همین منظور با بالای کوه الپ رفت و ابن جمله را به زبان اورد : هیچ امیدی نیست خدایان المپوس مرا رها کرده اند . و خود را دورن دریای اژه پرتاب کرد . کریتوس از فاصله ای بسیار زیاد درون اب افتاد اما سرنوشت او چیز دیگری بود ناگهان قدرتی عجیب دوباره او را به بالای کوه برگرداند . خدایان تصمیمی دیگر برای کریتوس داشتند ، اتنا به کریتوس گفت ما نمی توانیم اجازه بدهیم کسی که همچین خدمت بزرگی به خدایان کرده است خود را از بین ببرد ،ما به جانشینی برای خدای جنگ نیاز داریم پس تو جانشین اریس هستی و خدای جنگ لقب تو خواهد بود .
بله کریتوس انسانی فانی بود که خدایی را کشت و خود خدا شد . و به یکی از عرش نشینان المپ تبدیل شد ، پس از نشستن کریتوس بر کرسی خدای جنگ ، تمامی جنگ هایی که قرار بود در اینده اتفاق بیفتد برایش تداعی شد ماندد جنگ های صلیبی ، جنگ های جهانی ... که نشان می داد از این پس هر جنگی زیر نظر شخص ، خدای جنگ انجام خواهد شد

داستان قسمت دوم بازی

کریتوس کابوسی برای دیگر خدایان

اکنون کریتوس یکی از خدایان المپ محسوب می شد و این امر به مزاق دیگر خدایان چندان خوشایند نبود زیرا در هر حال کریتوس یک انسان بود که به این مقام نایل شده بود و همچنین اریس با خدایان دیگر خویشاوندی نزدیکی داشت که این امر در مورد کریتوس صدق نمی کرد . اما نکته ی دیگری که روابط بین خدایان و کریتوس را تیره ساخته بود شخصیت و حس قدرت طلبی وی بود و خدایان هم دقیقا از همین ویژگی شخصیتی کریتوس بیم داشتند چرا که او قبلا یکی از مهم و قدرتمند ترین خدایان یعنی خدای جنگ را از بین برده بود و انها از ترس وجود این احتمال که به سرنوشت اریس دچار شوند با کریتوس رابطه خوبی نداشتند .
همانطور که میدانید سرانجام خدایان نتوانستند تا کابوس های کریتوس را از بین ببرند برای همین کریتوس برای مشغول کردن ذهن خود و رهایی از این کابوس ها به تجملات افراطی و جنگ روی اورد چیزی که باعث دست به کار شدن خدایان برای از بین بردن کریتوس شد این امر بود که کریتوس با رهبری مجدد ارتش اسپارتا ، روستایی که اکنون به یک شهر تبدیل شده بود و با جانب داری کریتوس قدرت گرفته بود شروع به حمله و تسخیر دیگر شهرهای یونان کرد و این شرایط برای خدایان دوباره روز از نو روزی از نو محسوب می شد زیرا انها به همین دلیل بود که تصمیم به از بین بردن اریس گرفتند و اکنون شاهد تکرار این روند به دست کریتوس بودند اما نکته ی اساسی تفاوت بین کریتوس و اریس این بود که خدایان نمی توانستند برای از بین بردن اریس مستقیما عمل کنند زیرا او ذاتا یک خدا بود و قوانین این اجازه را به انها نمی داد به همین دلیل از کریتوس کمک گرفتند اما این امر در مورد کریتوس متفاوت تر بود زیرا او فقط مقام خدایی داشت و ذاتا یک خدا نبود به همین دلیل زئوس که رهبری خدایان را بر عهده داشت خود وارد عمل شد تا کریتوس را از بین ببرد در همین راستا سرانجام پس از حمله کریتوس به شهر Rhodes تصمیم گرفت تا نقشه خود را عملی سازد ، اما کریتوس نسبت به زمانی که اریس را از بین برده بود بسیار قدرتمند تر شده بود، اکنون دیگر یک انسان فانی نبود و حتی زئوس هم از روبرویی مستقیم با او حراس داشت بنابراین تصمیم گرفت به صورت غیر مستقیم و بسیار زیرکانه نقشه خود را عملی سازد .
زئوس می دانست کریتوس از قصر خود تمامی جنگ ها را زیر نظر دارد و مشاهده می کند بنابراین تصمیم گرفت تا به نحوی کریتوس را مستقیما وارد صحنه ی جنگ کند تا کار او را یکسره سازد به همین منظور colossus مجسمه ای بسیار بزرگ که به نوعی سمبل شهر Rhodes به شمار می رفت را توسط قدرت خود در اختیار گرفت و ان را هدایت کرد تا سربازان کریتوس را از بین ببرد ، کریتوس که خود شاهد این ماجرا بود و میدید که ارتشش توسط colossus تار و مار می شود چاره ای نداشت که خود وارد میدان جنگ شود و شخصا colossus را از میان بردارد اما اتنا او را از این کار منع کرد و گفت باید از خشم خدایان بترسد و از اینکه به مقام خدایی رسیده است مدیون انها باشد همچنین به جنگ های به دلیل خود پایان دهد و پای به میدان جنگ نگذازد اما کریتوس بدون اعتنا به حرف های انتا او را کنار زد و گفت نیاز به پشتیبانی هیچ کسی و وارد شهر Rhodes شد . به محض ورود کریتوس به شهر ، زئوس که خود را به شکل یک عقاب در اورده بود کریتوس را مجددا همسان با انسانهای معمولی ساخت و در واقع تاثیر جعبه ی پاندورا را خنثی کرد . کریتوس به شدت عصابانی شد زیرا فکر میکرد این اتنا بود که او را به اندازه ی معمولی خود بازگرداند بی خبر از انکه زئوس پشت ماجراست و نقشه ی مرگ او را دارد . اما با وجود اینکه کریتوس به اندازه ی طبیعی خود بازگشته بود همچنان فنا ناپذیر و از قدرتی برخوردار بود که قادر بود هرانچه بر سر راهش قرار داشت از بین ببرد . اما زئوس برای این مشکل هم چاره ی بسیار زیرکانه اندیشیده بود . زئوس شمشیری به نام Blade of Olympus را برای کریتوس فرستاد و به اوگفت برای از بین بردن colossus باید از این شمشیر استفاده کنی اما این شمشیر به تنهایی قادر به از بین بردن colossus نخواهد بود و تو باید تمام قدرت های که داری را به این شمشیر بدهی تا شمشیر ازاد شود و تو فانی شوی اما در عوض می توانی colossus را از بین ببری ، کریتوس که حتی روحش هم خبر نداشت تمام نقشه ها زیر سر خود زئوس است گول خورد و به حرف زئوس گوش داد و در حالی که خود زئوس به وسیله سربازانش کنترل colossus را بر عهده داشت به حرف او گوش داد و تمام قدرت خود را به شمشیر المپ داد تا شمشیر را ازاد سازد . کریتوس پس از گرفتن شمشیر وارد بدن colossus شد و سه پایه قدرت ان را از بین برد و با غرور از بدن او بیرون امد تا شاهد انفجار عظیم مجسمه باشد . اما چیزی که می شود ان را تا حدی بدشانسی کریتوس دانست این بود که در اخرین لحظات از بین رفتن colossus در حالی که کریتوس پشت به ان قرار داشت و او را نابود شده می دانست دست این مجسمه غول پیکر بر روی کریتوس افتاد و او را به جنازه ای متحرک تبدیل کرد در همین لحظه که blade of Olympus از دست کریتوس رها شده بود زئوس از حالت پرنده به شکل واقعی خود بازگشت و شمشیری را کریتوس تمام قدرت خود را در ان ریخته بود به دست گرفت . تاره کریتوس به نقشه شوم زئوس پی برده بود اما دیگر جانی در بدن نداشت تا با او مقابله کند ، پس یک درگیری تحقیر امیز که حکم بازی برای زئوس را داشت ، زئوس شمشیر را در شکم کریتوس فرو کرد تا اخرین لحظات عمر او را مشاهده کند سپس به او گفت یک شانس به تو خواهم داد ، راه خدایان راه من است پس باید به من خدمت کنی و پیمان ببندی و کریتوس در جواب گفت : من نه تنها به تو بلکه به هیچکسی خدمت نمی کنم .

زئوس با شنیدن همچین جمله ای از کریتوس شمشیر را تا اخرین حد وارد شکم کریتوس کرد و کریتوس در اخرین نفس هایش به زئوس گفت مطمئن باش بهای این کارت را خواهی پرداخت . همچنین زئوس توسط قدرت شمشیر تمامی سربازان کریتوس را از بین برد. بله کریتوس بار دیگر مرد و به اغوش هادس رفت اما این بار گایا مادر تایتانها و راوی داستان بود که ناجی کریتوس شد و جان او را نجات داد . همانطور که میدانید گایا خود از نسل تایتانها بود و از طرفی زئوس به علت کینه ی دیرینه ای که از پدرش یعنی کرونوس داشت اکثر تایتانها را از بین برده بود و به تحقیر و مجازات انان می پرداخت ، همان گونه که پیش تر خدایان از کریتوس به عنوان وسیله ای برای رسیدن به هدفشان که چیزی جز مرگ اریس نبود رسیده بوند این بار گایا با حمایت از کریتوس قصد داشت تا قدرت را از خدایان بگیرد که همگی هم پیمان زئوس بودند تا نسل تایتانها را از بین ببرند . گایا به کریتوس گفت من خود جان زئوس را نجات داده ام و او را پرورش دادم ، به او در ازادی برادران و خواهرانش و رسیدن به قدرت کمک کردم اما اکنون او به خاطر کینه ای که از کرونوس دارد تمامی تایتانها را از بین خواهد برد . سپس کریتوس را دعوت به اتحاد کرد و گفت تو باید جلوی این کار را بگیری ، اما ابتدا باید سرنوشت خود را تغییر دهی چرا که اکنون سرنوشت تو سرنوشت همه ی مردم و تایتانها است ، تو باید به جزیره ی خلقت بروی و زمان را به عقب برگردانی و از مرگ خود به دست زئوس جلوگیری کنی ، سپس گایا زخم های به جا مانده از شمشیر زئوس در بدن کریتوس را التیام بخشید و کریتوس مجددا به دنیای رویین یا زندگان بازگشت.
اکنون راهی بسیار سخت تر از گذشته پیش روی کریتوس بود چرا که نه تنها از پشتیبانی خدایان بهره نمی برد بلکه باید برای رسیدن به هدفش بر کارشکنی های خدایان غلبه می کرد . کریتوس باید مکانی به نام جزیره خلقت را پیدا می کرد و توسط خواهران زمان دوباره به صحنه ای که زئوس در حال کشتن اوست بود باز می گشت و از مرگش جلو گیری میکرد اما این امر ممکن نبود مگر با پیدا کردن خواهران سرنوشت . خواهران سرنوشت 3 نفر بودند با نام های lakhesis که خواهر وسطی بود و در به نوعی رئیس دو خواهر دیگر که کارهای انان را برنامه ریزی می کرد . خواهر اولی Atropos نام داشت که در واقع نخ عمر ادم ها را می برید و همان عزرائیل خودمان بود . و اما خواهر اخری که clotho نام داشت و مهم ترین کار یعنی همان تنیدن نخ های سرنوشت انسانها را بر عهده داشت .
کریتوس پس از اینکه به دنیای زندگان باز میگردد با اخرین بازمانده از سربازان اسپارتانی در Rhodes می گوید به اسپارتا باز گردد و ارتش را برای جنگی عظیم امده سازد سپس سوار بر اسب طلایی و اساطیری یونان یعنی پگاسوس رهسپار راهی دور و دراز به مقصد جزیره خلقت می شود

اما در بین راه پگاسوس به علت درگیری با پرندگان زئوس که سربازان کنترل انها را بر عهده داشتند از مسیر منحرف می شود و به دام Typhon یکی از تایتان ها می افتد ، و در زیر دستان Typhon گیر می کند ، اما کریتوس از مهلکه می گریزد و به جستجو در غارهای تودرتوی Typhone به دنبال راهی برای ازاد کردن پگاسوس مگردد . در بین راه کریتوس با Prothemus (پروتمئوس) یکی از خدایان سابق مواجه می شود و او را در برف و کولاک بسیار شدیدی می یابد در حالی که پرنده گوشتخوار در حال خوردن دل و روده ی پروتمئوس است ، دلیل این وضعیت را از او جویا می شود و او در جواب می گوید به دلیل اعطا کردن اتش المپ به مردم عادی زئوس او را به این عذاب دچار ساخته به این صورت که او فانی است و هرروز این پرنده گوشتخوار او را می خورد و مجددا روز بعد زنده میشود و عذاب می کشد ، او از کریتوس خواهش می کند تا او را بکشد و به این عذاب پایان دهد اما کریتوس در ان لحظه سلاحی در اختیار نداشت تا این لطف را در حق او بکند به همین دلیل دوباره به جستجو در غار ها می پردازد تا راهی برای رهایی پگاسوس و کشتن پروتمئوس پیدا کند که این بار با مقاومت typhon مواجه میشود که قصد دارد با ارسال بادهای شدید که همان فوت معمولی Typhon به شمار رفت کریتوس را از بین ببرد . کریتوس برای رهایی از این وضعیت چشم های Typhon را کور می کند تا نتواند کریتوس را ببیند و با این کار Typhon's bane یا همان تیروکمان را از چشمان او به دست می اورد ، اکنون سلاحی که برای از بین بردن پروتمئوس نیاز داشت را به دست اورده بود و دوباره مقابل او بازگشت و با زدن یک تیر او را درون اتشی بزرگ انداخت تا برای همیشه از بین رود اما این کار بسیار به نفع کریتوس تمام شد زیرا از خاکستر او قدرت فوق العاده Rage of titan ازاد شد و اکنون کریتوس توسط این قدرت می توانست دستان Typhon را تکان دهد و پگاسوس را ازاد سازد . کریتوس پس از ازاد کردن پگاسوس جزیره خلقت را می یابد و جستجوی خود برای پیدا کردن خواهران سرنوشت در این جزیره اغاز می کند . اما در طول مسیر به یکی از جنگجویان و سرداران بزرگ یونان یعنی Theseus (تسئوس) برخورد می کند که پسر پوزئیدون است و از او میخواهد تا با او بجنگد و تکلیف بزرگترین جنگجوی یونان را مشخص سازد . اما این جنگ ، جنگی ناعادلانه بود چرا که انواع و اقسام از سربازان خدایان در این جنگ به تسئوس کمک می کردند اما باز هم با وجود این شرایط شکست تسئوس برای کریتوس کار چندان سختی نبود البته ناگفته نمامند کریتوس برای ورد به یک در و ادامه ی راه چاره ای جز کشتن تسئوس نداشت چرا که کلید این در، نزد تسئوس بود . کریتوس پس از شکست تسئوس وارد در می شود و قدرت cronos rage یا خشم کرونوس را به دست می اورد که مانند رعدو برق است . کریتوس در ادامه با Euryale خواهر medusa که او را در قسمت اول بازی کشته بود برخورد می کند که برای انتقام خواهرش سعی در کشتن کریتوس می کند اما به سرنوشتی مشابه با خواهرش روبرو می شود و سرش از تنش جدا میشود تا دوباره قدرت Head of Euryale را برای کریتوس به ارمغان بیاورد که توسط ان قادر بود تا دشمنان را به سنگ تبدیل کند . کریتوس درا دامه با دشمنان زیادی همچون پادشاه بربریان که به خواست خدایان از عالم مردگان برای مبارزه با کریتوس برگشته بود مبارزه می کند همچنین با perseus که همانند کریتوس به دنبال خواهران سرنوشت بود درگیر می شود و در پایان این سری از مبارزاتش در جزیره با Icarus مردی که حالت دیوانگی داشت و تا مرز جنون پیش رفته بود برای به دست اوردن بال هایش که از پر ساخته شده بودن و با موم به بدنش چسبیده بودن مبارزه می کند . انها از مکانی به نام صخره خاموش سقوط می کنند و در حالت سقوط به درگیری با هم می پردازند که کریتوس موفق میشود بال های ایکاروس را از بدنش جدا کرده و خود را به اراضی Atlas (اطلس) یکی از بزرگترین تایتانها برساند . اطلس یکی از تایتانهای بود که توسط زئوس محکوم شده بود بر اینکه اسمانها را بر دوش بکشد.
کریتوس سعی می کند تا اطلس را راضی کند تا به او کمک کند اما ابتدا اطلس از کمک به او امتناع می کند و در ادامه کریتوس با وعده اینکه می تواند سرنوشت را عوض کند و ازادی تایتانها و از بین بردن زئوس را عملی سازد اطلس را راضی به کمک می کند. اطلس یک قدرت جدید به نام Atlas Quake را به کریتوس هدیه می دهد که توسط ان می تواند زمین لرزه ایجاد کند سپس او را به سوی قصر خواهران سرنوشت و ادامه ی راهنمایی می کند. کریتوس در ادامه ی راه به یک جنگجوی اسپارتانی برخورد می کند و با او مبارزه ای را انجام می دهد و پس از اینکه او را زخمی می کند متوجه می شود او همان سربازی بوده است که پس امدن از عالم مردگان به او گفته است که به اسپارتا برگرد و ارتش را اماده کن ، کریتوس وضعیت اسپارتا را از او جویا می شود و سرباز در جواب می گوید که زئوس تمام اسپارتا را از بین برده است و به دنبال صحبت کردن با خواهران سرنوشت برای تغییر سرنوشت است. او به کریتوس می گوید که خواهد مرد و به زودی هر انچه را که اغاز کرده است پایان میابد و خودش هم جان می دهد .

کریتوس با شنیدن این حرفها از زبان سرباز بسیار ناامید به ادامه ی راه می شود به طوری که وقتی که به Kraken (هشت پای افسانه ای در یونان باستان ) می رسد و کراکن یکی از پاهای خود را به دور او می پیچد و می فشارد هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهد و خاطرات گذشته را به یاد می اورد اما این بار هم گایا به کمک او می اید و به او الهام می کند که او تسلیم ناپذیر است و وعده ی نابودی زئوس را به او می دهد و به کریتوس می گوید این تازه اغاز جنگی بسیار بزرگ است. سپس کریتوس به خود می اید و با استفاده از شمشیر های اشوبش و فنون منحصر به فرد و مرگبارش کراکن را از پای در می اورد و وارد قصر خواهران سرنوشت می شود . جایی که سه خواهر از کارگاه ریسندگی سرنوشت محافظت می کردند و نخ سرنوشت هر انسان و خدایی را در ان می تنیدند .
کریتوس lakhesis را پیدا می کند و به او می گوید قصد دارد تا به جنگ بزرگ بین زئوس و تایتانها بازگردد اما خواهران سرنوشت هم همراه و متحد با زئوس بودند و از این کار امتناع می ورزند ، کریتوس با lakhesis وارد مبارزه می شود و در اولین نبرد او را شکست می دهد اما در ادامه Atropos کریتوس را به زمان جنگش با اریس می برد و سعی در نابود کردن شمشیری که خدایان به کریتوس هدیه داده بودند می کند در واقع اگر ان شمشیر وجود نداشت کریتوس توسط اریس کشته می شد و هم در زمان گذشته می مرد هم در زمان اینده ، در عین حال که کریتوس در حال مبارزه با Atropos در زمان گذشته بود باید با Lakhesis در اتاقی که اینه های زمان وجود داشت مبارزه می کرد ، کما اینکه Atropos همزمان در گذشته و حال با کریتوس مبارزه می کرد ، کریتوس باید از کاری بسیار بسیار سخت بر می امد و نشان می داد که منحصر به فرد است ، سرانجام کریتوس پس از نبردی بسیار دشوار موفق می شود از پس دو خواهر براید و انها را در اینه های زمان بین دو زمان حال و اینده زندانی کند . اکنون فقط clotho با قی مانده بود ، خواهری که نخ سرنوشت هر انسان را می تنید . کریتوس قبل از رسیدن به کارگاه ریسندگی اتفاقاتی را در سه زمان گذشته ، حال و اینده می بیند ابتدا در گذشته جنگ بین المپ نشینان و تایتانها را مشاهده می کند و سپس در زمان حال مردی تنها و ناشناس را مشاهده می کند که جنگ و قتل عامی بسیار بزرگ زیر نظر او انجام می شود که احتمالا خودش بوده است و در اخر هم جنگ های را در اینده مشاهده می کند . کریتوس پس از تداعی شدن این صحنه ها در ذهنش وارد کارگاه clotho می شود و او را توسط یک تیغه ی اهنی متحرک از بین می برد سپس موفق می شود زمان را برگرداند به هنگامی زئوس در حال کشتن او بود و از از ایینه ی زمان دوباره به همان زمان باز می گردد و و با ضربه ای زئوس را پرت می کند و از مردن خود جلوگیری میکند . جنگی بسیار سخت بین زئوس و کریتوس در گرفت که کریتوس موفق می شود ابتدا

نظرات شما عزیزان:

eolp
ساعت14:36---1 مهر 1395
بقیش چی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
درباره وبلاگ

FOLLOW ME ON İNSTAGRAM : im_amiral
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان (...) و آدرس rap3nter.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 53
بازدید ماه : 223
بازدید کل : 18946
تعداد مطالب : 520
تعداد نظرات : 90
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->